مراد از خلقت عالم تو بودی
تو بودی برترین آدم تو بودی
چوباشد همچو انگشتر رسولان
بر آن انگشتری خاتم تو بودی
تجلی یافت در تو نور لولاک
خدا شد منجلی در پهنه ی خاک
شکست آیینه ی شیطان پرستان
تو تابیدی چنان نوری بر افلاک
نفس های آتشین تو، در کلمه کلمه معجزه جاویدانت تا همیشه زنده است و «کلام» ـ که اعجاز توست ـ هر بار با زبانی دیگر و بیانی دیگر، خوانده می شود و اوج می گیرد.
کلام تو که همان کلام الهی است، همچون چشمه ای لایتناهی است و هنوز بر دشت های دور و کویر خشک جان های مرده نازل می شود.
هنوز صدای «إِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذیِ خَلَقَ» است که می آید و در غارهای تفکر مشتاقان، ندای عرش را برمی انگیزد.
هنوز صدای «اِقْرَأْ وَ رَبُّکَ الاْءَکْرَم»، دیدگان حقیقت طلب را به خوانش صحیفه های رحمت فرامی خواند و دست های شکرگزار را به نوشتن کتیبه های تفسیر.
پیامبر خواهد رفت، ولی هر باره هزاران جان تحول یافته مثل پیامبر خواهند آمد و هزاران بار دیگر نغمه های الهام، دهان به دهان تکثیر خواهد شد.
پیامبر یک حقیقت جاری است در جریان زمان؛ یک حقیقت جاری که پیامش همیشه نامکرر است و همواره شنیده خواهد شد: در مأذنه های معنویت، در معابد شرق، در غارهای تفکر.
حتی در خانه های طاغوت و در بتکده های درون و برون، فریاد توحید شنیده خواهد شد.
پیامبر یک سرمشق تحریف ناپذیر است که رنگ و بویش کهنه نخواهد شد.
تا انسان انسان است و تا دنیا، دنیا، به تازگی خویش خواهد ماند و در جوشش سیال فهم ها و اندیشه ها، خلوص خویش را حفظ خواهد کرد.
پیامبر، یک صدای نامیراست که سکوت شرمگین دروغ ها و مغالطه ها، ارزش آن را کم نخواهد کرد و پرده ناسپاسی ها، از حقیقت و راستی آن نخواهد کاست.
پیامبر، یک قرآن به تمام معنی است که در جاهلیت جدید، منادی دعوت به آیه های تفکر و اندیشیدن است.
سیاه پوش بیست وهشتمین روز صفر، شانه به شانه آسمان فشرده در ابر مدینه می گریم.
دست هایم فصل کوچت را چگونه تحریر کند، ای پیام آور زیباترین روزهای جهان!
دیوارهای حرا، هنوز طنین نیایش هایت را جار می زند. خشت خشت کعبه از تو می گوید؛ از تو که دسیسه های کفار را به هیچ گرفتی و مصمم و پرشور، ایمانت را فریاد کردی. آفتاب تا ابد چشمان پیامبری ات را وام دار است.
یا محمد صلی الله علیه و آله ! پنجره در پنجره، باران سوگواری توست که هوای این حوالی را می آشوبد.
ای خاتم مهربانی و عشق! اعجاز نگاهت را بر افق های پرستاره بسیار دیده ایم و ستاره به دامن، بازگشته ایم.
نامت، بت های زمین را به خاک می افکند. از تو که می گویم، بادهای کافر، کلمات روشنت را مسلمان می شوند.
سلام بر تو که گام های مهتابی ات شب های جهل بشر را به جاده های راستی کشاند!
رفته ای و کوچه های مدینه، سر بر شانه های هم مویه می کنند. تویی که چشمه های بی شمار، از رد قدم هایت سر برآورده اند. تویی که آیه های پیغمبری ات را هیچ کلامی تشبیه نمی تواند.
بزرگواری ات، زبانزد عابران تاریخ است.
ای امین دل های دردمند! حالا که رفته ای، تاروپودمان را طوفان اندوه در هم می پیچد.
می خواهم صدایت کنم و درمانده ام که کدام نام را برانگیزم؟
می دانم ای نهر همیشه جاری، ای روشنایی بخش! نام ها در برابر تو، سنجاقکانی هستند که ذرات کوچکی از زلالی ات را می چشند و حلاوتش را فریاد می کنند.
فیض فراگیر را زمینیان در هر نقطه به نامی می خوانند؛ همان گونه که آب را؛ و نام تو ای ذره ذره دلدادگی و تعبد، عطش خداپرستی را می گستراند و جوانه های طلوع را در اقصی نقاط جهان می پروراند.
پس مسیح زنده است، هر گاه نام تو جاری است؛ که حیات از دست های تو سرچشمه می گیرد. یوحنا، حواریون را به آمدنت بشارت داد و امروز تو را پیامبر مهربانی می شناسیم.
کودکان جاهل طائفند، آنان که هنوز پیشانی ات را سنگ می زنند که تو پیامبر آزادی و عدالت اجتماعی هستی؛ تو پیامبر تمام اصطلاحات زیبا و مدرن بشری هستی پیش از اینکه اختراع شوند.
نام تو، امید رسیدن به کمال و انگیزه خلقت را دوباره زنده می کند.
نام تو چراغ می شود و ذرات سیاهِ هوا را چون شمع، در برابر ما روشن می کند.
نام تو هر جا سبز شود، زمین و زمینیان، بهتر نفس می کشند و طبیعت، حقیقت خود را نشان می دهد.
هر بار که نامت را می برم، لب هایم دوبار به هم آغوشی درمی آیند.
هر بار که نامت را می برم، متبرک می شوم و کنگره ها را به قد کشیدن وامی دارم.
اما کدام نام است که سهمِ بیشتری از مسمی برده است؟
هنوز در جست وجوی آن اسم سعیدم که بی کرانی از تو در حروفش جاری است
می خواهم صدایت کنم و نام تو دفتر به دفتر، آواره ام کرده است.
نه! هرگز نمی توانم سرشارتر از آن نام بیابم که آکنده از ستایش زمین و زمان است؛ محمد صلی الله علیه و آله !
راهی که به بشر نشان داد، بن بست ندارد
این جدایی دردآلود، اولین تجربه خواهد بود. این پایان باورنکردنی که بشارت آغازی دیگر را از خود به جای نخواهد گذاشت. به نام تو، رساله دل گشای رسل ختم می شود. سراسر زمین چشم می شود و به مسیر سبزی که گردن آویز آسمان است، خیره می ماند:... آن مسافر زخمی که می رفت، آن ودیعه خوانده شده، آخرین حیات بخش نبود؟ اما این بار، منجی چنان در ظلمت دمیده است که تا آخرالزمان، تمام ثانیه ها سرشار از ابلاغ روشنش خواهند بود؛ «...وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دِینا...» می رود، اما آن معبر خدا، نشانی را که نشانمان داد، بن بست نیست.
حتی هیچ کوچه ای بن بست نیست. همیشه خانه ای در انتهای کوچه وجود دارد. هرچند شاید درش را سوزانده باشند!
ملائک، بر سر و سینه زنان، در اطراف حجره محقر رسول خدا صلی الله علیه و آله طواف می کنند و به فاطمه که غریبانه در گوشه ای اشک می ریزد، تسلیت می گویند.
حسن و حسین علیهماالسلام ، صورت بر سینه رسول خدا صلی الله علیه و آله گذارده، بی اختیار اشک می ریزند.
آن سوتر، علی مرتضی علیه السلام با چشمانی پر اشک، سر رسول خدا صلی الله علیه و آله را به دامن گرفته، زیر لب می گوید: «اِنّا للّه ِ وَ اِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»؛ ای حبیب قلب های ما! با رفتنت مصیبتی بر ما وارد شده و چه عظیم است مصیبت تو...!
عربی هستم و می خواهم با رسول خدا صلی الله علیه و آله ملاقات کنم... و این سومین بار بود که همین جواب از پس در، در پاسخ پرسش فاطمه علیهاالسلام که با حزن می پرسید «کیست در را می کوبد؟» به گوش می رسید. زهرا علیهاالسلام می خواست این بار نیز بیماری رسول خدا صلی الله علیه و آله و حال ناگوارش را یادآور شود و از باز کردن در، امتناع کند؛ صدای رسول خدا صلی الله علیه و آله ، لرزه بر اندامش افکند: «زهرا جان! این کوبنده در، برادرم عزرائیل است که برای قبض روح من آمده و او جز این خانه، بر در هیچ خانه ای اذن ورود نمی گیرد...» اشک های زهرا علیهاالسلام بی اختیار جاری می شود؛ در گوشه ای می نشیند... .
لرزش شانه های او کافی است تا حسن و حسین علیهماالسلام ، اندوه مادر را دریابند. خود را روی سینه پیامبر می اندازند و سخت می گریند.
ـ نه علی جان! ایشان را از روی سینه ام برندار که با بودنشان، راحت تر کوچ خواهم کرد.
و چیزی نگذشت که دیگر کلامی از آن دردانه هستی به گوش نرسید.
رنگ سوگ، لحظات را احاطه کرده است.
دامن قصاید عربی اشک آلود است. این داغ کجا و طاقت تنگ ایام کجا؟
از مدینه مپرس که غم زده و جامه چاک، در گوشه ای نشسته است و ناگزیر است در این اندوه. مدینه، با همه دقیقه هایش، به سمت شب مرثیه چرخیده است. امان از قدرت بازوی چرخ! چاره چیست؟ تا بوده همین بوده که بر خاک تیره، رنگ و بوی سفر را نگاشته اند و این راهی است که ادامه دارد.
کتاب یاد، ورق می خورد و فصلی پیش رو می آید که کوچه های درد و فقر را، التیام عطر تو آرامش می بخشید.
درخت یاد، برگ هایش چه سبزند که از سرشاخه های آن، بوی وحی و قرآنی که تو آوردی، برمی خیزد.
مجموعه عشق، همان گفتار و رفتاری است که آوردی. به راستی انسان از خودش هیچ نداشته است و همه آراستگی و وقار بشر، در سایه اقتدا به تو، جان گرفت.
دل اگر با شهد گفتار و رفتارت نیامیزد، بی شک ساکن همیشگی پاییز است.
واژه های «نهج الفصاحه»ات، از قبیله خورشید نازل شده است تا دل های ما را دسته دسته به مهمان خانه ملکوت بکشاند.
اینک این تنهایی ما و غمگنانه ترین تصویر انسان در کنار پرسشی دردناک.
چگونه با این غم کنار بیاییم؟!
نام تو فراتر از همه زمان ها ایستاده است.
محفل های درخشان، صلوات می فرستند و فضا را با رحمت خرم از نامت، عطرآگین می کنند.
درود بر تو، شعله های عشقی است که از قلب ما برمی آید. یا محمد صلی الله علیه و آله ! برای انسان این اندازه عمر، کم است که از تو بگوید.
زمین، کسی را گم کرده است؛ کسی که رد گام هایش، بهشت را به ارمغان جای گذاشت و دست های بر آسمان برآمده اش، باران را به خشکسالی خالی می آورد؛ کسی که بودنش، کابوس را از خواب کائنات سترده بود؛ او که نامش، بر جاهلیت زمین تاخت و فطرت ها را به اوج پاکی برد.
محمد صلی الله علیه و آله فخر آفرینش بود؛ امین کوچه باغ های مکه دیروز؛ امانت دار نخل های به بار نشسته مدینه امروز.
از خانه ها، صدای اندوه می آید و مردی که مست نیست، راه را بر گریه و شیون می بندد و دیوانه وار شمشیر می چرخاند که پیامبر چون موسی علیه السلام نزد پروردگارش رفته و باز نخواهد گشت. کلمات، بند آمده اند و مرد می خروشد و شمشیر می چرخاند، تا اینکه کسی بر سرش فریاد می زند: آرام باش. «محمد صلی الله علیه و آله پیامبری است که پیش از او، پیامبرانی آمده اند و رفته اند؛ آیا هرگاه بمیرد یا کشته شود، عقب گرد می کنید؟»
دیگر تردیدی باقی نمانده است و دلی نیست که نسوخته باشد.
علی علیه السلام همچنان چشم به راه مانده است تا کسی فارغ از دنیا، بیاید و او را در امر پیامبر مشایعت کند.
بی تو پژمردم، شکستم، سوختم، ای شیواترین مقدمه نوبهار، ای امین ترین مرد قبیله عشق! پس از تو، بوی بیگانه کوچ، قلب فاطمه علیهاالسلام را در سرایی آغشته به عطر خاطراتت، چنان فراگرفت که همسایگان، در های های روز و شب زهرا علیهاالسلام ، طاقت از کف دادند.
حرا خاموش و کوچه های بنی هاشم، سیه پوش شدند و کائنات، کلبه احزان و آسمان، اشک ریزان شد. خبر در شهر پیچید: مصطفی، همسایه دیوار به دیوار خدا، فخر خلقت، حرمت عالم و نگین خاتم، تا فراسو پر کشید.
یا رسول اللّه صلی الله علیه و آله ! وقتی تو را مرور می کنم و به واقعه رفتنت می رسم، چراغ های واژه خاموش می شوند؛ آن گاه تو را که بر لب می آورم، هزار خورشید قیام می کنند و در تلاطم عشقت، دلم را روشن می کنند. طبیب دل های خسته! اینک لب فرو بسته و زمین را مبتلا به عطشی همیشگی کرده ای.
چه تلخ است ماجرای مبهم انسان که به سرگردانی دنیای پس از تو می گرید!
یا رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، ای چکیده قرآن! آخرین خطبه عشق، غزل رفتن تو بود. اهل زمین تا آمدند به خود برسند، پر کشیدی و نور جمالت را به آسمان ها بخشیدی.
«بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران | کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران» |
سعدی
زهرا جان! در فراق پدر می گریی و هنگامه ابری چشمانت، شهر را بر هم زده است؛ بگذار این به خواب رفتگان بخوابند!
زهرا جان! تمام سوره ها نازل شدند و اینان از خواب سنگین جهالت برنخاستند و اگر نبود این چنین، تشت خاکستر بر فرق علت آفرینش نمی ریختند. تنها تو می دانی که محمد که بود؛ امتزاج بصیرت و شمشیر، بی تکلّف و لطیف مثل نسیم؛ لبریز از تحمل کوچه های سنگ باران و شکنجه یاران، لبریز از غمی همیشگی و پنهان و روحی بی کران، پر از عطر اذان و ضربه های خزان، سوره سرخ ایثار و آیه سبز بهار.
بدرود که دستان قلم در فراق تو آتش گرفته اند!
یا رسول الله صلی الله علیه و آله ! روزی که برای عشق، درهای خلقت را گشودند، تنها به تو اذن دخول دادند و خداوند، 63 جرعه از تو بیشتر بر اهل زمین نچشانده بود که مستی حضورت را بازپس گرفت. تو خیال بلند یک پرواز بودی که از ابتدا، پای بر زمین ننهادی؛ گرچه خورشید را در دستی و ماه را در دست دیگرت گذاشتند.
ای ساقی! ناز چشمت جبرئیل را نامه رسان عشق تو با دوست کرده بود. می روی و از تنفس تو، دوازده شاخه گُل می رویند تا به تفسیر تو برخیزند.
ای ناشر آخرین دفتر خدا، ای کاش کتاب عمر تو سر نیامده بود!
یا رسول الله صلی الله علیه و آله ! مثل تو دیگر در پهنه زمین تکرار نخواهد شد، اما با تکرار صلوات بر تو، نور حضورت را در قلب خود احساس می کنیم.
با غروب آفتاب تو، کعبه تا قیامت سیه پوش گشته و زمزم، اشک عزا به رخسار مکه می ریزد.
دریای بی کرانه ای که اینک در بستر آرمیده است و نفس های مهربانش به شماره افتاده اند، سال های سال، ستون های عرش را بر دوش کشیده و عمری، دلیل هستی بوده است.
خسته است. شاید این لحظه های در بستر افتادن، قدری به آغوش آرامش ببرند آن چشم هایی را که هرگز آسوده خاطر نخوابیده اند؛ چشم هایی که شب تا صبح، به آسمان خیره بود و نگران سرنوشت اهالی خاک، تمام دعاهای خیرخواهش را به درگاه خدا می برد.
... چگونه این همه سال رنج پیامبری را بر دوش کشیدی و «لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْرا»، ورد زبانت بود!
چگونه این همه دویدی با گام هایی که لحظه ای نیاسودند و جز مشقت، سرنوشتی نداشتند؟ از مکه به مدینه، از نیمه شب های تهجّد به معراج، از خندق به خیبر و اُحد و بدر... از حرا به شعب ابی طالب... چه فرسنگ های جان فرسایی را پشت سر گذاشتی!
دیگر تمام شد؛ تمام آن روزهای بی قراری و شب های بی خواب که گمراهیِ مردمِ زمانه، تو را آسوده خاطر نمی گذاشت؛ تو را که در همه لحظه ها، برای رونق سفره هایشان و برای خاطر روشنای خانه ذهن و دلشان، خواب و خور نداشتی. دیگر آرام باش که پروردگار، بار سنگین نبوت را از شانه های پرطاقت این همه سال تو برگرفت و تو، امانت خطیر خویش را به منزل مقصود رساندی.
آه از دل مهربان تو ای رحمة للعالمین که در این واپسین نفس ها مدام زیر لب زمزمه می کنی: امّتی، أمّتی...
دیگر این کوچه ها، صدای گام های کسی را نمی شنوند که سپیده را در رگ های شهر جاری می کرد و پرندگان، جای پایش را بوسه می زدند و فرشتگان، در رشحات وضویش غسل می کردند؛ همان مردی که از فراز بام خانه ها، باران خاکروبه بر سرش می بارید و او به عیادت این جفای بی حرمت می رفت.
تا هنوز و همیشه، حنجره مؤذنان توحید به شوق او فریاد می شود و گلدسته های زمین، به بلندای نام او تکیه دارند؛ رسول مهربانی که خدا به او فرمود: «برای این امت فراوان دعا کن که دعای تو مایه آرامش آنهاست...».
انگار تاروپود آدمی را با فراموشی بافته اند! همیشه کار ما، همین است. تا داشته ایم، ندیده ایم. به محض از دست دادن، یادمان افتاده است که چیزی، از لای انگشتانمان سر خورده و افتاده... دست هامان تهی، دل هامان افسرده، تن هامان رنجور و خسته... .
«تو»، نور بودی؛ شعله شمعی در کوران تاریکی بی انتهای تاریخ.
«تو»، آب بودی؛ چشمه ای در میان کهنگی و تحجر افکار.
این، «ما» بودیم که شوریدگی نمی دانستیم. نیاموخته بودیم که با «تو»، می شود تا یک قدمی خدا رفت. نیاموخته بودیم که «تو»، رسول مهربانی و عطوفتی و تو را و ما را، شکافی عمیق از همدیگر جدا می کرد.
رنجی که تو برای امتت به جان خریدی، با هیچ رنجی در عالم قابل قیاس نیست. کوه اگر بود، زیر بار آن مسئولیت خطیر، خرد می شد. آسمان اگر بود، ترک برمی داشت... کسی را یارای هم صحبتی با خدا نبود؛ کسی که خاکی باشد، اما به راه های آسمان واردتر باشد.
تو پذیرفتی. تو لرزیدی از خوف الهی و پذیرفتی که دشنام بشنوی. پذیرفتی که همه خاکسترهای عالم از همه پشت بام های دنیا بر سرت فرود آید. پذیرفتی که سنگ ها، همگی روانه پیشانی ات شوند، اما واسطه ای باشی برای خدا و اهل زمین. منجی باشی برای جهل مرکبی ازلی که در تاروپود آدمی رسوب کرده و مانده بود. «رحمة للعالمین» باشی برای ریزترین و درشت ترین موجود هستی.
آه یک عمر ساکنان زمین، زخم بودند روی سینه تو
اینک این لحظه های پایانی است پیش روی تو و مدینه تو
چشم در چشم بی قراری شهر، روی در قبله بستری شده ای
شعله می افکند به جان زمین این نفس های آخرینه تو
آه ای ناخدا بگو چه کنیم بعد ازین با بعیدِ ساحل دین؟
ما که یک عمر در امان بودیم از غم موج، در سفینه تو
باید از تیرگیّ بعد از تو به چراغی دوباره دل، خوش کرد
دل تاریخمان نمی لرزد نزد میراث بی قرینه تو
می روی چشم های غمناکت نگرانِ ادامه توحید
خاطرت جمع! مؤمنان هستند پاسبانانِ این دفینه تو...
درک عظمت قرآن کریم، منوط به معرفت قرآن در تمامی ابعاد است. یعنی شناخت حقایق و معارف غیبی، اسرار و حکم، شرایع و احکام، قصص و امثال، محکم و متشابه، تأویل و تنزیل و ظاهر و باطن آن، که هر کدام بُعدی از ابعاد و جلوه ای از جلوه های قرآن کریم است .
قرآن کریم در برگیرنده عالی ترین معارف الهی در زمینه شناخت خداوند متعال، اسما و صفات الهی، اسرار توحید، ویژگیهای سفیران و پیامبران الهی، اسرار جهان غیب، سنتهای حاکم بر جامعه های بشری، شناخت انسان و فرجام کار او، اخبار غیبی مربوط به گذشتگان و آیندگان است و همچنین حاوی نظام های اجتماعی، حقوقی، اقتصادی و سیاسی است که بشر برای سعادت و خوشبختی جاودانه خود به آن نیاز دارد.
قرآن کریم نشانگر راهی است که پیمودن آن انسان را از یوغ بردگی ستمگران نجات می دهد و از اسارت در زنجیر جهل، خرافه و هواهای شیطانی می رهاند و او را در مسیر سلامت قلب، پاکی ظاهر و باطن و پیشرفت مطلوب انسانی و معنوی قرار می دهد. قرآن حاوی معیارهای جاودانه برای شناخت حق از باطل و سره از ناسره است. با شناخت این ویژگیها و خصوصیات است که درک عظمت و رفعت ذاتی قرآن کریم و برتری آن بر دیگر انوار الهی روشن می شود.
علاوه بر همه این ویژگیها، اتصال قرآن به معدن عظمت الهی، عظمت و رفعتی فراتر از اندیشه های عادی به آن بخشیده، و این کتاب را دارای برکات و آثار خاصی در جسم و روح انسان ـ بلکه در تمام جهان هستی ـ قرار داده است.
از آنجا که شناخت و استفاده از این کتاب الهی به فراخور استعداد انسانها متفاوت است، درک عظمت قرآن نیز متناسب با این درک متفاوت خواهد بود.
شناخت حقیقت قرآن کریم و احاطه کامل بر همه ابعاد آن جز برای کسانی که قلب مطهر آنها وعاء تجلی نور قرآن بوده، میسر نیست. از این رو، برای شناخت ابعاد گوناگون عظمت وفضیلت قرآن، ناگزیر باید به حاملان علوم الهی و آگاهان به اسرار این کتاب عظیم که همانا پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ هستند، مراجعه کرد و در سایه آموزه های آنها به فهم تعالیم قرآن نایل آمد و عظمت آن را درک کرد.
به عبارت دیگر، رابطه مستحکم بین قرآن کریم و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به گونه ای است که شناخت یکی از آنها، تنها با شناخت آن دیگری، و استعانت از آن میسر است؛ چون از یکسو قرآن کریم عهده دار ارائه تصویری کامل از چهره نورانی حجت های الهی در روی زمین و بیان رسالت آسمانی آنها است و از سوی دیگر، حجت های الهی مسئولیت حفظ، حراست، نشر معارف و تبیین حقایق باطنی قرآن راـ برای مردم ـ به عهده دارند.
پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ از یک سو با آشنا کردن مردم با معارف قرآن سعی کردند که زمینه درک عظمت قرآن را در خود مردم فراهم آورند و از سوی دیگر، به عنوان گواهان راستگو، فضیلت و عظمت قرآن را بازگو کردند تا مردم را جهت استفاه بیشتر از قرآن ترغیب کنند. در حقیقت، بازگویی عظمت و فضیلت قرآن کریم توسط اهل بیت ـ علیهم السلام ـ مقدمه ای است برای ایجاد زمینه فکری و روحی در مردم در جهت توجه شایسته به قرآن کریم و استفاده از معارف حیات بخش آن.
در این نوشتار بر آن هستیم که بخش هایی از سخنان پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام را راجع به عظمت قرآن نقل و بررسی کنیم.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره جایگاه و نقش قرآن کریم در زندگی انسان فرموده اند:
«ای مردم! شما در منزل آرامش و صلح هستید و شما در حال سفرید، شما را به شتاب می برند. شاهدید که (گذر) شب و روز، هر نوی را کهنه می کند و هر دوری را نزدیک می گرداند و هر وعده ای را به سر می آورد. پس، برای میدان مسابقه دور و درازی که در پیش دارید، آماده کوشش شوید.»
مقداد عرض کرد: ای پیامبر خدا! آرامش و صلح یعنی چه؟
پیامبر فرمود: «دنیا» سرای تلاش و سپری شدن است، پس، هر گاه فتنه ها همچون پاره های شب تار شما را فرا گرفت به قرآن روی آورید، که آن شفیعی است که شفاعتش پذیرفته است و شاکی و خصمی است که شکایتش قبول می شود. هر که آن را پیش روی خود قرار دهد، او را به سوی بهشت راهنمایی کند و هر که آن را پشت سر خود قرارش دهد، او را به دوزخ کشاند. قرآن راهنمایی به سوی بهترین راه است. آن کتابی است که در آن تفصیل، روشنگری و تحصیل(حقایق) است، و جدا کننده (میان حق و باطل)است و شوخی نیست. ظاهری دارد و باطنی، ظاهرش حکم و دستور است و باطنش دانش. ظاهرش زیبا و باطنش ژرف و عمیق است. ستارگانی دارند، و ستارگانش نیز ستارگانی دارند ستارگانی که شگفتیهایش بی شمار است، و عجایب و غرایبش کهنه و تمام نمی شود. در قرآن چراغهای هدایت و پرتوگاه حکمت است، برای کسی که صفت (حق) را بشناسد راهنمای معرفت است. پس، باید آدمی دقت نظر کند و صفت(حق)را پیش چشمش آرد، تا از هلاکت رهایی یابد و از تنگنا به در آید؛ زیرا که اندیشیدن، مایه حیات دل شخص بینا و با بصیرت است، همچنان که آدمی به نور چراغ در تاریکیها راه می پیماید. پس بر شما است که نیکو برهید و کم (در شبهات و تاریکیها) منتظر بمانید.»
پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ در این بیان، به جهت های مهمی از عظمت قرآن کریم اشاره فرموده اند. جمله «هر گاه فتنه ها همچون پاره های شب تار شما را فرا گرفت، به قرآن روی آورید» به مهمترین رسالت قرآن کریم که هدایت و راهنمایی انسانهاست، اشاره دارد. قرآن کریم این رسالت را در همه شرایط و دوره های زندگی بشر حتی سخت ترین شرایط ظلمانی به عهده دارد. در شرایطی که انسان هیچ روزنه نوری در جامعه پیدا نمی کند و هیچ راهنمای امینی را نمی شناسد، این قرآن است که می تواند او را به سوی سعادت و کمال هدایت کند، و چون چراغی روشن در دست وی، راه سعادت را به او نشان دهد. از این روی فرموده است:
«هر که آن را پیش روی خود قرار دهد، او را به سوی بهشت راهنمایی کند و هر که پشت سر خود قرارش دهد، او را به دوزخ کشاند. قرآن راهنما به سوی بهترین راه است که در آن است تفصیل، روشنگری و تحصیل (حقایق).»
همچنین فرموده است:
«چراغ های هدایت و پرتوگاه حکمت در آن است، برای کسی که بشناسد صفت (حق) را راهنمای معرفت است پس باید آدمی دقت نظر کند و صفت (حق) را پیش چشمش آرد، تا از هلاکت رهایی یابد و از تنگنا به در آید...»
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ در این حدیث با اشاره به عظمت علمی قرآن کریم فرمودند:
«(قرآن) ظاهری دارد و باطنی. ظاهرش حکم و دستور است و باطنش دانش، ظاهرش زیبا و باطنش ژرف و عمیق است.»
این بخش از حدیث به این نکته اشاره دارد که همان گونه که انسان موجودی است دارای ظاهر و باطن، قرآن هم که برای راهنمایی انسان است بر همین منوال نازل شده است تا هم تأمین کننده نیازهای ظاهری و هم تأمین کننده نیازهای باطنی او باشد. ظاهر قرآن همان احکام و شرایع خدا است که نسخه اصلاح رفتار و ظاهر انسانها است و باطن آن معارف الهی است که نیازهای درونی و فکری او را تأمین کند.
حضرت در جایی دیگر درباره قرآن فرموده اند:
«فضل القرآن علی سائر الکلام کفضل الله علی خلقه.»
«برتری قرآن بر دیگر سخنان، چون برتری خدا بر مخلوقاتش است.»
آری! قرآن بر همه کتاب های آسمانی و همچنین تمام معارف بشری برتری دارد. یعنی هیچ شاهکار ادبی در بلاغت و شیوایی، و هیچ سخنی حکیمانه در حکمت و استواری و هیچ کتاب علمی در تبیین حقایق عالم هستی به پایه این کتاب نمی رسد.
پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ در سخنی دیگر درباره عظمت قرآن چنین فرموده است:
«من أعطاه الله القرآن فرأی أن رجلا أعطی أفضل مما أعطی فقد صغر عظیما و عظم صغیرا.»
«اگر خدا قرآن را به هر کس عطا کند و او گمان کند که به دیگران نعمتی بزرگتر از این نعمت داده شده است، بی گمان چیز کوچکی را بزرگ شمرده و بزرگی را کوچک شمرده است.»
اعطا قرآن که بر اساس این حدیث برترین نعمتی است که خداوند به انسانها داده است، مراتب گوناگونی دارد که مرتبه کامل آن یعنی اعطا قرآن با تمام معارف باطنی آن، مخصوص پیامبر و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ است ولی به قرینه این که این حدیث در مقام بیان فضیلت قرآن است معلوم می شود که مراد از آن تنها مرتبه بالای اعطا نیست، بلکه معنای گسترده آن است که شامل قرائت و حفظ قرآن هم می شود. این برداشت مطابق با حدیثی است که به همین مضمون در مجمع البیان نقل شده است. بنابر این، هر کسی که جهت فراگیری قرائت یا حفظ قرآن کریم، امکان تشرف به محضر آن را پیدا کند، باید بداند که خداوند بالاترین نعمت را در اختیار او قرار داده است، چرا که قرائت قرآن مقدمه ای برای استفاده از قرآن و نیل به معارف آن است؛ پس باید در جهت استفاده کاملتر از آن و رسیدن به مقام فهم معارف عالی آن تلاش کند.
پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به گسترش تعلیم قرآن کریم اهتمام خاصی داشتند.
حضرت پیامبرـ صلی الله علیه و آله ـ اهمیت آموزش قرآن را با ذکر مثالی قابل فهم برای مردم چنین بیان فرموده اند:
«أیکم یحب أن یغدو الی العقیق أو الی بطحاء مکة، فیؤتی بناقتین کوماوین حسنتین، فیدعی بهما الی أهله من غیر مأثم و لاقطیعة رحم؟ قالوا: کلنا نحب ذلک یا رسول الله!.. قال: لأن یأتی أحدکم المسجد فیتعلم آیة، خیر له من ناقة، و أیتین خیر له من ناقتین، و ثلاث خیر له من ثلاث.»
«کدام یک از شما دوست دارد که صبحگاهان به سرزمین عقیق یا بطحا در مکه برود، و دو شتر بزرگ کوهان به او بدهند، و او آن دو شتر را به میان اهلش بیاورد بدون آن که گناه و یا قطع رحمی مرتکب شده باشد؟ مردم پاسخ گفتند: ای رسول خدا! همه ما چنین چیزی را دوست می داریم، حضرت فرمود: اگر یکی از شما به مسجد بیاید و آیه ای را فرا گیرد، برایش بهتر از یک شتر است و اگر دو آیه فرا گیرد بهتر از دو شتر است و اگر سه آیه فرا گیرد بهتر از سه شتر است.»
شتر کوهان بلند در عربستان از ارزش زیادی برخوردار بود، به طوری که هر کس برای به دست آوردن چنین ثروتی رنج رفتن به وادی عقیق و یا بطحای مکه را بر خود هموار می کرد. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند: همان گونه که برای به دست آوردن نعمتهای مادی زودگذر و ناپایدار که نگه داری آن با رنجهای فراوانی همراه است با کمال میل تلاش می کنید، باید برای به دست آوردن نعمتهای پایدار معنوی که همواره به آن نیاز دارید و همیشه شما را همراهی می کند، بیشتر تلاش کنید.
حضرت علی ـ علیه السلام ـ از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ چنین نقل کرده اند:
«خیارکم من تعلم القرآن و علمه.»
«بهترین شما آن کسانی اند که قرآن را فرا گیرند و به دیگران آموزش دهند.»
در توضیح این حدیث باید گفت که برترین و والاترین دست آورد زندگی انسان علم و معرفت است و در میان علوم و معارف، قرآن کریم برترین علوم است. بنابر این، تلاش برای تعلم و تعلیم آن بهترین تلاش است، و صاحبان این تلاش برگزیده ترین و بهترین انسانها هستند؛ چرا که سعی خود را در کاری به کار می برند که هیچ تلاشی به پایه آن بازده معنوی برای انسان ندارد، اما آموختن علوم دیگر غیر از قرآن هر چند هم خوب باشند به علت وجود برخی ناخالصی ها در آنها به این حد بازدهی ندارند.
به بیان دیگر، هر کسی که برای برداشت محصولات فکری از غیر قرآن، تلاش کند در قیامت گرفتار نتایج کار خود خواهد بود؛ چرا که حق خالص در غیر قرآن کریم وجود ندارد. از این روی، محصولات فکری که از آن برداشت می کند و تأثیر هایی که در اثر ممارست با آن در روح ایجاد می شود، نمی تواند کاملا عاری از شوب جهل بوده باشد. پس به مقتضای آیه (کل نفس بما کسبت رهینة) در آخرت مسؤل و گرفتار اندوخته های خود خواهد بود. اما قرآن کریم نوری است که در آن ظلمت راه ندارد. از این رو، اگر کسی به گرفتن معارف قرآن همت گمارد و در این راه از شیوه ای شایسته، یعنی شیوه ای که خود قرآن کریم و آورنده آن یعنی حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ و اوصیای معصوم ـ علیهم السلام ـ مقرر کرده اند، استفاده بکند، این تلاش او هیچ گونه اثر منفی در روحش ـ که موجب گرفتاری وی در عالم آخرت باشد ـ نخواهد داشت.
بر این اساس است که علی ـ علیه السلام ـ فرمودند:
«در روز قیامت گوینده ای صدا می زند: آگاه باشید امروز هر کشت کاری گرفتار کشت خود و گرفتار سرنوشت کاری است که انجام داده، جز حارثان قرآن [آنان که به فراگیری و مطالعه قرآن و بذر افشانی آن مشغول بودند] پس شما از فراگیران و بذر افشانان قرآن و پیروان آن باشید! با قرآن خدا را بشناسید و خویشتن را با آن اندرز دهید. هر گاه(نظر شما بر خلاف قرآن بود) خود را متهم کنید، و خواسته های خویشتن را در برابر قرآن نادرست بشمارید.»
البته این ویژگی که در مورد قرآن کریم ذکر شده است شامل مطالعه وتحقیق در سخنان پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ نیز می شود؛ زیرا اصولا سخنان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به منزله تفسیر و تبیین حقایق و معارف قرآن کریم است و چیزی مستقل از قرآن نیست. از این رو است که تحقیق و تدبر در قرآن، بدون مراجعه و بررسی سخنان و احادیث اهل بیت ـ علیهم السلام ـ نمی تواند انسان را به حقیقت و عمق معنای قرآن برساند.
یکی از ابعاد عظمت قرآن کریم فراگیر بودن آن بر تمام معارفی است که بر پیامبران قبلی در کتاب های الهی نازل شده است، چون قرآن وجه نهایی و کامل آن کتاب ها است و به هیچ وجه محتوای این کتاب الهی گسسته از آن کتاب ها نیست، قرآن بر محتوای آنها احاطه و نظارت دارد، چه در مواردی که احکام آنها را نسخ کرده و چه در مواردی که ابقا کرده است. این ویژگی باعث می شود که پذیرش معارف قرآن برای پیروان حقیقی ادیان الهی آسان باشد.
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ در اشاره به این معنی فرمودند:
«اعطیت السور الطوال مکان التوراة و اعطیت المئین مکان الانجیل و اعطیت المثانی مکان الزبور و فضلت بالمفصل ثمان و ستون سورة و هو مهیمن علی سائر الکتب و التوراة لموسی و الانجیل لعیسی و الزبور لداود.»
«سوره های بلند به جای تورات به من داده شد، و سوره های صدگانی به جای انجیل، و سوره های "مثانی" به جای زبور و سوره های مفصل نیز مایه برتری من است، و قرآن خود گواه کتابهای آسمانی است و مشرف بر آنها.» همچنین نقل شده است که فرمود:
«و أعطیت جوامع الکلم.»
«سخنان جامع به من داده شده است.»
عطاء از امام باقر ـ علیه السلام ـ پرسید: منظور از «جوامع الکلم» چیست؟ امام علیه السلام فرمود: «مراد از جوامع الکلم، «قرآن» است.»
قرآن شامل سخنان فراگیر و پرمحتوی است ؛ چرا که قرآن در هر موضوعی از موضوع های مربوط به هدایت انسان در بردارنده کلیات و ضوابط مربوط به آن موضوع است که از آن می توان مطالب زیادی را استخراج کرد و احتمال دارد که منظور از جوامع الکلم بودن قرآن، جامعیت قرآن برای همه طبقات انسانها از صاحبان دانش و مردم عادی باشد. یعنی هر کسی به حسب کمال و ضعف ادراک خود و درجه ای که از علم دارد می تواند از آن استفاده بکند.
بنابراین، یکی از ابعاد عظمت و رفعت قرآن این است که معارف الهی را با روشهای متفاوت و در سطوح گوناگونی تبیین کرده است، تا هم ژرف اندیشان خود را از آن بی نیاز نپندارند، و هم ساده اندیشان به بهانه پیچیدگی مطالب آن، خود را از آن محروم نبینند. قرآن سفره گسترده الهی است که همه اصناف مردم، در هر سطح علمی که باشند، می توانند به فرا خور همت و استعداد خود از آن بهره ببرند.
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرموده است :
«القرآن مأدبة الله، فتعلموا من مأدبة الله ما استطعتم، انه النور المبین و الشفاء النافع، تعلموه؟ فان الله شرفکم بتعلمه.»
«قرآن سفره خداست، پس تا می توانید از میهمانی او فرا گیرید، آن نور روشن و درمان سودمند است، آن را فرا گیرید؛ چرا که خدا با آموختن آن به شما شرافت می بخشد.»
در توضیح این حدیث شریف باید گفت: روح انسان در حرکت تکاملی خود نیازمند غذای روحانی است که نیاز انسان به معارف حیات بخش و هدایتگر را پاسخ گوید استعدادهای فطری او را شکوفا سازد و حتی ظرفیت و قابلیتهای جدیدی در او ایجاد می کند، قرآن کریم چنین تغذیه ای را برای همه انسانها فراهم می کند، قرآن سفره گسترده الهی است که در اختیار انسان قرار داده شده است و هر کس به فراخور حال خود به بهره برداری از آن دعوت شده است، و قرآن نور و شفاست، تاریکیهای جهل و دردهای ناشی از جاهلیت را از بین می برد. بنابراین، رسیدن به کرامت و شرف انسانی در گرو فراگیری آن است.
برای فهم عمیق تر عظمت قرآن کریم، به بررسی دو صفت از صفت های قرآن کریم که در این حدیث به آنها اشاره شده است می پردازیم:
«مأدبة الله» به سفره میهمانی گفته می شود: همچنین ممکن است به معنای جای فراگیری ادب نیز به کار رود.
بنا بر معنای اول، اطلاق وصف «مأدبة الله» بر قرآن کریم به لحاظ این است که معارف و علوم قرآن کریم تأمین کننده غذای روح است، روح انسان به لحاظ فطری نیازمند معارف و علوم راستین است، به خصوص علوم و معارفی که مربوط به شناخت مبدأ و معاد و سیر حرکت او به سوی جهان ابدی است و قرآن به عنوان منبع این معارف با عرضه غذای سالم و مطمئن نیاز روح را رفع می کند، اگر بشر نیازمند معارف، سر این سفره ننشیند و غذای مورد نیاز خود را از آن اخذ نکند، برای رفع نیاز خود به غذاهای آلوده روی می آورد و روح خود را با آن مسموم می کند. اما برمعنای دوم، به قرآن کریم به این لحاظ «مأدبة الله» است که جایگاه ادب آموزی انسان است که از سوی خداوند متعال برای انسان مهیا شده است.
سید مرتضی، از بزرگان شیعه در قرن چهار هجری در بیان این صفت و وجه اطلاق آن بر قرآن کریم سه بیان را ذکر کرده اند:
«مأدبة به ضم دال یا به فتح آن از ریشه ادب به ضم عین گرفته شده و به غذایی گفته می شود که انسان برای کسی که دعوت کرده آماده کند. بنابراین، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فایده ای را که انسان از قرائت و حفظ قرآن کسب می کند به انتفاع شخص دعوت شده از غذایی که برایش آماده می کند، تشبیه فرموده است. ممکن است وجه تشبیه این باشد که خواسته شده به گرد قرآن فراهم آیند، چنان که دعوت شدگان بر سر سفره جمع می شوند و ممکن است که هر دو وجه مراد باشد.
اگر مأدبة به فتح دال از ریشه ادب به ضم عین گرفته شده باشد پس معنای جمله " قرآن، مأدبة خداست " این خواهد بود که قرآن برای نگه داشت ادب خلق نازل شده است.»
برخی از این اوصاف به شفا بودن قرآن دلالت دارد.
توضیح این که قلب ـ که تعبیری است از روح و شخصیت واقعی انسان ـ اگر سالم باشد، می تواند حقایق جهان هستی، به خصوص حقایق مربوط به خود را درک کند، و به مبدا و معاد ایمان بیاورد، و به خوبیها میل پیدا کند، و از هر چیزی که مانع رسیدن او به کمال است، به خصوص کفر و شرک دوری بجوید، اما اگر در اثر کردار بد، قلب انسان مریض شود، نمی تواند حق را بشناسد و اگر هم بشناسد، نمی تواند به آن گزارش پیدا کند و پایبند آن شود، بلکه همواره به کارهای باطل میل پیدا می کند، تا جایی که تمام استعدادهای الهی خود را برای کمال از دست می دهد و برای ابد گرفتار بدبختیهایی می شود که به دست خود برای خود ساخته است.
امراض روح، چون امراض جسم انواع و اقسامی دارد که هر کدام نیاز به درمان خاص خود دارد، برخی از این امراض چنان سخت است که هر طبیبی نمی تواند آن را مداوا کند، و هر درمانی در آن مؤثر واقع نمی شود.
قرآن کریم جامع ترین و موثرترین نسخه امراض روحی است. از این رو، قرآن به «دواء لیس بعده دواء»، «دارویی که بالاتر از آن دارویی نیست»، توصیف شده است.
پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«ان القلوب تصدا کما یصدأ الحدید قیل: یا رسول الله: و ما جلاؤها؟ قال: قراءة القرآن و ذکر الموت.»
«دل ها چون آهن زنگ می زند. سؤال شد: ای رسول خدا! جلای دل ها چیست؟ حضرت فرمود: خواندن قرآن و یاد مرگ.»
قرآن کریم نه تنها مرضهای روحی را شفا می دهد بلکه حتی قلب مرده را زنده می کند.
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ به انس فرمود:
«یا بن أم سلیم! لاتغفل عن قراءة القرآن صباحا و مساء، فان القرآن یحیی القلب المیت، و ینهی عن الفحشاء و المنکر.»
«ای پسر ام سلیم! از خواندن و تلاوت قرآن در صبح و شام غافل مباش! چرا که قرآن دل مرده را زنده می کند، و از کار زشت و ناپسند باز می دارد.»
مقام پیامبر صلی الله علیه و آله و عظمت معنوی قرآن کریم
قرآن کریم کتابی عادی چون کتابهای دیگر نیست که ابتدا و انتهای آن در اختیار ما باشد، بلکه کتابی است که از ساحت قدس اللّه ، با جلال و شکوه خاصی نازل شده است و در عوالم قبل از نزول و حین نزول و پس از آن تجلیات خاصی داشته است. از این رو، غیر از جنبه های شناخته شده آن، اتصالش به معدن عظمت الهی، عظمتی فراتر از اندیشه های عادی بشری به آن بخشیده است.
برای درک عظمت معنوی قرآن کریم بررسی عظمت متکلم و پدید آورنده آن، عظمت حامل و مرسل الیه آن، عظمت حافظ و نگهبان آن، عظمت شارح و مبین آن، عظمت وقت ارسال و کیفیت ارسال آن، عظمت مطالب و محتویات آن، عظمت رسالت آن و عظمت جایگاه آن در روز قیامت لازم است، برخی از این امور ذاتا و برخی عرضا در عظمت معنوی دخیل قرآن بوده و برخی کاشف از عظمت آن است.
قرآن کریم از همه این ابعاد، بالاترین رتبه عظمت را داراست؛ چون گوینده آن: خداوند متعال، و حامل آن: ملک مقرب، جبرئیل است، گیرنده و مخاطب آن اشرف مخلوقات، خاتم پیامبران، حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ و حافظ و نگهبان آن خداوند متعال است، و شارح، مفسر و معلم آن، اهل بیت اطهار ـ علیهم السلام ـ هستند، و زمان ارسال آن، شب قدر است، پس همه جهت هایی که در عظمت قرآن دخیل است، خود از بعد عظمت بی نظیرند.
در احادیث اهل بیت ـ علیهم السلام ـ جهت هایی که در عظمت معنوی قرآن کریم دخیل بوده و یا بیانگر آن است به مناسبتهای مختلف تبیین شده است. این احادیث را می توان در چند دسته زیر مورد بررسی قرار داد:
1 ـ روایاتی که راجع به کیفیت نزول قرآن کریم و برخی سوره های آن آمده است؛
2 ـ احادیثی که راجع به عظمت محتوی قرآن وارد شده است؛
3 ـ احادیثی که بر تمثل قرآن کریم در روز قیامت دلالت دارد؛
4 ـ روایاتی که از وجود آثار خاصی برای برخی از سوره ها و آیه های قرآن کریم خبر می دهد؛
5 ـ احادیثی که از حاوی بودن قرآن کریم بر اسم اعظم الهی حکایت می کند. اسم اعظم حقیقتی که است تمام مخلوقات خدا مسخر آن هستند و کسی که علم مربوط به اسم اعظم خدا به او داده شود، هر کاری را به اذن خداوند متعال می تواند انجام دهد.
ما در بخش قبلی به احادیثی که بیانگر قرآن کریم در بعد محتوا و رسالت بود، اشاره کردیم و در این جا تنها به ذکر چند نمونه از سخنان ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ در باره عظمت مخاطب قرآن، یعنی حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ اکتفا می کنیم:
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند:
«خداوند چون خلق را آفرید آن را دو دسته کرد و برگزیده خویش را در میان یکی از دو دسته قرار داد و آن گاه آنان را سه دسته کرد و برگزیده خویش را در میان یکی از سه دسته قرار داد آن گاه همچنان برگزید، تا آن که عبد مناف را انتخاب کرد و از عبد مناف هاشم را آن گاه از هاشم، عبدالمطلب و از عبدالمطلب عبدالله و از عبدالله، محمد رسول خدا را برگزید، در نتیجه پیامبر ولادتی پاکتر و پاکیزه تر از همه مردم دارد، خداوند او را نسبت به حق بشارت داد وبیم دهنده برانگیخت و کتاب را بر وی فرو فرستاد و هر چه که باشد در کتاب تبیین شده است.»
از امام هادی ـ علیه السلام ـ درباره عظمت آورنده قرآن کریم، یعنی خاتم الانبیاء ـ صلی الله علیه و آله ـ چنین نقل شده است :
«چون پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ چهل سالش تکمیل شد، خداوند عزوجل به قلب او نگریست و دید که قلب پیامبر از همه دلها برتر، والاتر، مطیع تر، خاشع تر، و خاضع تر است، به درهای آسمان اجازه داد، آنها گشوده شدند و محمد به آسمانها نگریست، خداوند به فرشتگان اجازه داد، آنان فرود آمدند و محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ آنان را می دید، و خداوند به رحمت دستور داد و رحمت از ساق عرش تا سر محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ فرود آمد و او را فرا گرفت، وی به جبرئیل روح الامین ـ که گردنبندی از نور دارد و طاووس فرشتگان است و به سوی او فرود آمده بود ـ نگاه کرد، جبرئیل شست پیامبر را گرفت و تکان داد و گفت: ای محمد! بخوان وی گفت: چه بخوانم؟ گفت: ای محمد! "بخوان به اسم پروردگارت که آفریده است، انسان را از علق آفریده، بخوان به نام پروردگار گرامی ات، هم او که با قلم، به انسان آنچه را که نمی دانست یاد داد."
آن گاه آنچه را که خداوند به وی گفته بود به پیامبر وحی کرد و سپس به بالا صعود کرد. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از کوه پایین آمد و عظمت جلال خدا او را فرا گرفت و از بزرگی مقام الهی که به دل او راه یافته بود، تب و لرز بر او عارض گردید. ترس از تکذیب قریش و اتهام جنون و اتهام به این که شیطان بر او مسلط شده است بر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ سخت و گران آمد.پیامبری که از روزهای نخستین زندگی اش عاقل ترین خلق خدا و گرامی ترین، بزرگوارترین آفریده او بود هم او که شیطان و کارهای دیوانگان و گفتارشان نزد وی از هر چیزی مبغوض تر بود. پس خدا خواست تا سینه پیامبر را فراخی دهد و دل وی را قوی سازد و در این راستا کوه ها و صخره ها و سنگ ریزه ها را به سخن واداشت و پیامبر به هر چه از اینها که می رسید ندایش می دادند: درود بر تو ای محمد! درود بر تو ای ولی خدا! درود بر تو ای رسول خدا! بشارت باد تو را، چرا که خداوند عز و جل تو را بر فراز خلائق از اولین و آخرین برتری داده، زینت کرده و گرامی داشته است.»
در این دو حدیث با اشاره به برخی از مقامات معنوی حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ این نکته بیان شده که نزول قرآن کریم به وی به این جهت بوده که وی برگزیده ترین و پاکترین و والاترین انسان روی زمین بوده است.
فضیلت پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام در مقایسه با قرآن
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام برای تعلیم راه دینداری به مردم موظف به احترام به کعبه و قرآن کریم بودند و حتی برای حفظ آنها حاضر به گذشتن از جان خود بودند، ولی این به معنای بالاتر بودن مقام آن دو از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ نیست بلکه چنان که از احادیث خلقت نور حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ و علی ـ علیه السلام ـ قبل از خلقت همه عالم ـ فهمیده می شود که مقام حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ از همه مخلوقات عالم حتی از قرآن کریم و کعبه معظمه نیز بالاتر است.
مرحوم کاشف الغطاء که از علمای بزرگ شیعه است و در این باره آورده است:
«قرآن از همه کتابهای آسمانی و از سخنان انبیا و اصفیا برتر است، ولی از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و جانشینانش ـ علیه السلام ـ برتر نیست، هر چند احترام و با بزرگداشت آن، بر آنان واجب باشد، چرا که بر مملوکان ـ هر چند به سلطان هم نزدیک باشند ـ لازم است که سخنان و خاندان و فرزندان و خانه و لباس سلطان را احترام کنند؛ چرا که این در حقیقت بزرگداشت سلطان است. بنابر این، تعظیم ایشان به حجر الاسود و ارکان کعبه و قرآن و نوشته های آن از قبیل اسمها و صفات از همین حیث است، نه این که منجر به زیادت شرافت آنها شود.»
یکی از شاخصه های پر اهمیت در پیشرفت اسلام اخلاق نیک و کلام دلاویز و پرجاذبه پیامبر اکرم (ص) با انسان ها بود، این خلق نیکوتا بدان حدی بود که معروف شد سه چیز در پیشرفت اسلام نقش به سزایی داشت: 1- اخلاق پیامبر (ص) 2- شمشیر و مجاهدات حضرت علی (ع) 3- انفاق ثروت حضرت خدیجه (س) در قرآن مجید، به نقش اخلاق پیامبر (ص) در پیشرفت اسلام و جذب دل ها تصریح شده است، آن جا که می خوانیم: «فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الامر; ای رسول ما! به خاطر لطف ورحمتی که از جانب خدا، شامل حال تو شده، با مردم مهربان گشته ای، و اگر خشن و سنگدل بودی، مردم از دور تو پراکنده می شدند، پس آن ها را ببخش، و برای آن ها طلب آمرزش کن، و درکارها با آن ها مشورت فرما.» از این آیه استفاده می شود که : 1- نرمش و اخلاق نیک، یک هدیه الهی است، کسانی که نرمش ندارند،از این موهبت الهی محرومند; 2- افراد سنگ دل و سخت گیر نمی توانند مردم داری کنند، و به جذب نیروهای انسانی بپردازند; 3- رهبری و مدیریت صحیح با جذب و عطوفت همراه است; 4- باید دست شکست خوردگان در جنگ و گنهکاران شرمنده را گرفت وجذب کرد (با توجه به این که شان نزول آیه مذکور در موردندامت فراریان مسلمان در جنگ احد نازل شده است); 5- مشورت با مردم از خصلت های نیک و پیوند دهنده است که موجب انسجام می گردد.
پیامبر اسلام (ص) علاوه بر این که ارزش های اخلاقی را بسیار ارج می نهاد، خود در سیره عملی اش مجسمه فضایل اخلاقی و ارزش های والای انسانی بود، او در همه ابعاد زندگی با چهره ای شادان و کلامی دلاویز با حوادث برخورد می کرد. به عنوان مثال، در تاریخ آمده است:در سال نهم هجرت هنگامی که قبیله سرکش طی بر اثر حمله قهرمانانه سپاه اسلام شکست خوردند، عدی بن حاتم که از سرشناسان این قبیله بود به شام گریخت، ولی خواهر او که «سفانه » نام داشت به اسارت سپاه اسلام درآمد. سفانه را همراه سایر اسیران به مدینه آوردند و آنان را درنزدیک در مسجد در خانه ای جای دادند، روزی رسول خدا (ص) از آن اسیران دیدن کرد، سفانه از موقعیت استفاده کرده و گفت: «یامحمد هلک الوالد و غاب الوافد فان رایت ان تخلی عنی، و لا تشمت بی احیاء العرب، فان ابی کان یفک العانی، و یحفظ الجار، و یطعم الطعام، و یفشی السلام، و یعین علی نوائب الدهر; ای محمد!پدرم (حاتم) از دنیا رفت، و نگهبان و سرپرستم (عدی) ناپدید شدو فرار کرد، اگر صلاح بدانی مرا آزاد کن، و شماتت و بدگویی قبیله های عرب ها را از من دور ساز، همانا پدرم (حاتم) بردگان را آزاد می ساخت، از همسایگان نگهبانی می نمود، و به مردم غذامی رسانید، و آشکارا سلام می کرد، و در حوادث تلخ روزگار، مردم را یاری می نمود.» پیامبر اکرم (ص) که به ارزش های اخلاقی، احترام شایان می نمود، به سفانه فرمود: «یا جاریة هذه صفة المؤمنین حقا، لو کان ابوک مسلما لترحمناعلیه; ای دختر! این ویژگی هایی که برشمردی، از صفات مؤمنان راستین است، اگر پدرت مسلمان بود، ما او را مورد لطف و رحمت قرار می دادیم.» آنگاه پیامبر (ص) به مسؤولین امر فرمود:«خلوا عنها فان اباها کان یحب مکارم الاخلاق; این دختر را به پاس احترامی که پدرش به ارزش های اخلاقی می نمود، آزاد سازید.» آن گاه پیامبر (ص) لباس نو به او پوشانید، و هزینه سفر به شام را در اختیار او گذاشت، و او را همراه افراد مورد اطمینان به شام نزد برادرش رهسپار کرد.
در سیره عملی پیامبر (ص) صدها نمونه از اخلاق نیک و زیبا وجوددارد که هر کدام نشانگر قطره ای از اقیانوس عظیم حسن خلق آن حضرت است، همان گونه که خداوند با تعبیر «و انک لعلی خلق عظیم; و همانا تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری » به این مطلب اشاره فرموده است، نظر شما را به چند نمونه از آن ها جلب می کنیم: 1- عدی بن حاتم می گوید: «هنگامی که خواهرم سفانه به اسارت سپاه اسلام درآمد و من به سوی شام گریختم، پس از مدتی خواهرم با کمال وقار و متانت به شام آمد و مرا در مورد این که گریخته ام و او را تنها گذاشتم سرزنش کرد، عذرخواهی کردم، پس از چند روزی از او که بانویی خردمند و هوشیار بود، پرسیدم:«این مرد (پیامبر اسلام) را چگونه دیدی؟» گفت: «سوگند به خدا او را رادمردی شکوهمند یافتم، سزاوار است که به اوبپیوندی که در این صورت به جهانی از عزت و عظمت پیوسته ای ». با خود گفتم به راستی که نظریه صحیح همین است، به عنوان پذیرش اسلام، به مدینه سفر کردم، پیامبر (ص) در مسجد بود، در آن جا به محضرش رسیدم، سلام کردم، جواب سلامم را داد و پرسید:کیستی؟ عرض کردم عدی بن حاتم هستم، آن حضرت برخاست و مرا به سوی خانه اش برد، در مسیر راه با این که مرا به خانه می برد،بانویی سالخورده و مستضعف با او دیدار کرد، اظهار نیاز نمود،پیامبر (ص) به مدتی طولانی در آنجا توقف کرد و آن بانو را درمورد تامین نیازهایش راهنمایی فرمود. با خود گفتم:«سوگند به خدا این شخص پادشاه نیست.» سپس از آن جا گذشتیم وبه خانه رسول خدا (ص) وارد شدم، پیامبر (ص) از من استقبال وپذیرایی گرمی نمود، زیراندازی که از لیف خرما بود، نزدم آوردو به من فرمود: بر روی آن بنشین. گفتم: بلکه شما بر آن بنشینید. فرمود: نه، شما بر آن بنشین، خود آن حضرت بر روی زمین نشست، با خود گفتم: این نیز نشانه دیگر که آن حضرت،پادشاه نیست. سپس مطلبی از دینم را که راز پوشیده بود بیان فرمود، دریافتم که او بر رازها آگاهی دارد، و فهمیدم که پیامبر مرسل می باشد، بیانات و پیشگوییها و مهربانی هایش مراشیفته اش کرده و همانجا مسلمان شدم.»
2- در جنگ خیبر که با حضور شخص پیامبر (ص) در سال هفتم هجرت رخ داد، پس از پیروزی سپاه اسلام بر سپاه کفر، جمعی از یهودیان به اسارت سپاه اسلام درآمدند، یکی از اسیران، صفیه دختر حی بن اخطب (دانشمند سرشناس یهود) بود.بلال حبشی، صفیه را به همراه زنی دیگر به اسارت گرفت و آن ها رابه حضور پیامبر (ص) آورد، ولی هنگام آوردن آن ها اصول اخلاقی رارعایت نکرد، و آن ها را از کنار جنازه های کشته شدگان یهود حرکت داد، صفیه وقتی که پیکرهای پاره پاره یهودیان را دید بسیارناراحت شد و صورتش را خراشید، و خاک بر سر خود ریخت، و سخت گریه کرد. هنگامی که بلال آنها را نزد پیامبر (ص) آورد،پیامبر (ص) از صفیه پرسید: «چرا صورتت را خراشیده ای و این گونه خاک آلود و افسرده هستی؟! » صفیه ماجرای عبورش از کنارجنازه ها را بیان کرد، رسول اکرم (ص) از رفتار غیر انسانی و خلاف اخلاق اسلامی بلال حبشی ناراحت شده و بلال را سرزنش کرده و فرمود:«ا نزعت منک الرحمة یا بلال حیث تمر بامراتین علی قتلی رجالهما; ای بلال! آیا مهر و محبت و عاطفه از وجود تو رخت بربسته که آن ها را از کنار کشته شدگانشان عبور می دهی؟! چرابی رحمی کردی؟» جالب این که پیامبر اکرم (ص) برای جبران رنج ها و ناراحتی های صفیه، با او ازدواج کرد، سپس او را آزاد، و بار دیگر باپیش نهاد صفیه با او ازدواج نمود و به این ترتیب، ناراحتی های اورا به طور کلی از قلبش زدود.
3- در ماجرای جنگ حنین که در سال هشتم هجرت رخ داد، شیماءدختر حلیمه که خواهر رضاعی پیامبر (ص) بود، با جمعی از دودمانش به اسارت سپاه اسلام درآمدند، پیامبر (ص) هنگامی که شیماء را درمیان اسیران دید، به یاد محبت های او و مادرش در دوران شیرخوارگی، احترام و محبت شایانی به شیماء کرد. پیش روی اوبرخاست و عبای خود را بر زمین گستراند، و شیماء را روی آن نشانید، و با مهربانی مخصوصی از او احوال پرسی کرد، و به اوامر فرمود: «تو همان هستی که در روزگار شیرخوارگی به من محبت کردی...» (با این که از آن زمان حدود شصت سال گذشته بود)شیماء از پیامبر (ص) تقاضا کرد، تا اسیران طایفه اش را آزادسازد، پیامبر (ص) به او فرمود:«من سهمیه خودم را بخشیدم، و در مورد سهمیه سایر مسلمانان،به تو پیشنهاد می کنم که بعد از نماز ظهر برخیز و در حضورمسلمانان، بخشش مرا وسیله خود قرار بده تا آنها نیز سهمیه خودرا ببخشند. شیماء همین کار را انجام داد، مسلمانان گفتند: «ما نیز به پیروی از پیامبر (ص) سهمیه خود را بخشیدیم.» سیره نویس معروف ابن هشام می نویسد: «پیامبر (ص) به شیماء فرمود: اگر بخواهی باکمال محبت و احترام، در نزد ما بمان و زندگی کن، و اگر دوست داری تو را از نعمت ها بهره مند می سازم و به سلامتی به سوی قوم خود بازگرد؟» شیماء گفت: می خواهم به سوی قوم خود بازگردم.پیامبر (ص) یک غلام و یک کنیز به او بخشید و این دو با هم ازدواج کردند، و به عنوان خدمتکار خانه شیماء به زندگی خودادامه دادند.
4- مهربانی و اخلاق نیکوی پیامبر (ص) در حدی بود که امام صادق (ع)فرمود:روزی رسول خدا (ص) نماز ظهر را با جماعت خواند، مردم بسیاری به او اقتدا کردند، ولی آن ها ناگاه دیدند آن حضرت بر خلاف معمول دو رکعت آخر نماز را با شتاب تمام کرد (مردم از خودمی پرسیدند، به راستی چه حادثه مهمی رخ داده که پیامبر (ص)نمازش را با شتاب تمام کرد؟!) پس از نماز از پیامبر (ص)پرسیدند: «مگر چه شده؟ که شما این گونه نماز را (با حذف مستحبات) به پایان بردی؟» پیامبر (ص) در پاسخ فرمود:«اما سمعتم صراخ الصبی; آیا شما صدای گریه کودک رانشنیدید؟» معلوم شد که کودکی در چند قدمی محل نمازگزاران گریه می کرده، و کسی نبود که او را آرام کند، صدای گریه او دل مهربان پیامبر (ص) را به درد آورد، از این رو نماز را با شتاب تمام کرد، تا کودک را از آن وضع بیرون آورده، و نوازش نماید.
5- عبد الله بن سلام از یهودیان عصر پیامبر (ص) بود، عواملی ازجمله جاذبه های اخلاق پیامبر (ص) موجب شد که اسلام را پذیرفت ورسما در صف مسلمانان قرار گرفت، او دوستی از یهودیان به نام «زید بن شعبه » داشت، عبدالله پس از پذیرش اسلام همواره زیدرا به اسلام دعوت می کرد، و عظمت محتوای اسلام را برای او شرح می داد بلکه به اسلام گرویده شود، ولی زید هم چنان بر یهودی بودن خود پافشاری می کرد و مسلمان نمی شد، عبدالله می گوید: روزی به مسجدالنبی رفتم ناگاه دیدم، زید در صف نماز مسلمانان نشسته و مسلمان شده است، بسیار خرسند شدم، نزدش رفتم و پرسیدم «علت مسلمان شدنت چه بوده است؟» زید گفت: تنها در خانه ام نشسته بودم و کتاب آسمانی تورات را می خواندم، وقتی که به آیاتی که در مورد اوصاف محمد (ص) بود رسیدم، با ژرف اندیشی آن را خواندم و ویژگی های محمد (ص) را که در تورات آمده بود به خاطر سپردم،با خود گفتم بهتر آن است که نزد محمد (ص) روم و او رابیازمایم، و بنگرم که آیا او دارای آن ویژگی ها که یکی از آنها«حلم و خویشتن داری » بود هست یا نه؟ چند روز به محضرش رفتم،و همه حرکات و رفتار و گفتارش را تحت نظارت دقیق خود قراردادم، همه آن ویژگی ها را در وجود او یافتم، با خود گفتم تنهایک ویژگی مانده است، باید در این مورد نیز به کند و کاو خودادامه دهم، آن ویژگی حلم و خویشتن داری او بود، چرا که درتورات خوانده بودم: «حلم محمد (ص) بر خشم او غالب است، جاهلان هرچه به او جفا کنند، از او جز حلم و خویشتن داری نبینند.» روزی برای یافتن این نشانه از وجود آن حضرت، روانه مسجد شدم،دیدم عرب بادیه نشینی سوار بر شتر به آنجا آمد، وقتی که محمد (ص) را دید، پیاده شد و گفت: «من از میان فلان قبیله به اینجا آمده ام، خشکسالی و قحطی باعث شده که همه گرفتار فقر وناداری شده ایم، مردم آن قبیله مسلمان هستند، و آهی در بساطندارند، وضع ناهنجار خود را به شما عرضه می کنند، و امید آن رادارند که به آنها احسان کنی.» محمد (ص) به حضرت علی (ع)فرمود:آیا از فلان وجوه چیزی نزد تو مانده است؟ حضرت علی (ع) گفت: نه،پیامبر (ص) حیران و غمگین شد، همان دم من به محضرش رفتم عرض کردم ای رسول خدا! اگر بخواهی با تو خرید و فروش سلف کنم،اکنون فلان مبلغ به تو می دهم تا هنگام فصل محصول، فلان مقدارخرما به من بدهی، آن حضرت پیشنهاد مرا پذیرفت، و معامله راانجام داد، پول را از من گرفت و به آن عرب بادیه نشین داد، من هم چنان در انتظار بودم تا این که هفت روز به فصل چیدن خرمامانده بود، در این ایام روزی به صحرا رفتم، در آنجا محمد (ص)را دیدم که در مراسم تشییع جنازه شخصی حرکت می کرد، سپس درسایه درختی نشست و هر کدام از یارانش در گوشه ای نشستند، من گستاخانه نزد آن حضرت رفتم، و گریبانش را گرفتم و گفتم:«ای پسر ابو طالب! من شما را خوب می شناسم که مال مردم رامی گیرید و در بازگرداندن آن کوتاهی و سستی می کنید، آیا می دانی که چند روزی به آخر مدت مهلت بیشتر نمانده است؟» من با کمال بی پروایی این گونه جاهلانه با آن حضرت رفتار کردم (با این که چند روزی به آخر مدت مهلت باقی مانده بود) ناگاه از پشت سر آن حضرت، صدای خشنی شنیدم، عمر بن خطاب را دیدم که شمشیرش را ازنیام برکشیده ، به من رو کرد و گفت: «ای سگ! دور باش.» عمرخواست با شمشیر به من حمله کند، محمد (ص) از او جلوگیری کرد وفرمود:«نیازی به این گونه پرخاش گری نیست، باید او (زید) را به حلم و حوصله سفارش کرد، آن گاه به عمر فرمود: «برو از فلان خرمافلان مقدار به زید بده.» عمر مرا همراه خود برد و حق مرا داد،به علاوه بیست پیمانه دیگر اضافه بر حقم به من خرما داد. گفتم: این زیادی چیست؟ گفت: چه کنم حلم محمد (ص) موجب آن شده است، چون تو از نهیب وفریاد خشن من آزرده شدی، محمد (ص) به من دستور داد این زیادی را به تو دهم، تا از تو دلجویی شود، و خوشنودی تو به دست آید. هنگامی که آن اخلاق نیک و حلم عظیم محمد (ص) را دیدم مجذوب اسلام و اخلاق زیبای محمد (ص) شدم، و گواهی به یکتایی خدا، و رسالت محمد (ص) دادم و در صف مسلمانان درآمدم.
این ها چند نمونه از سلوک اخلاقی پیامبر اسلام (ص) بود، که هرکدام چون آیینه ای شفاف ما را به تماشای جمال زیبای اخلاق نیک آن حضرت دعوت می کند، و یکی از راز و رمزهای مهم پیشرفت اسلام در صدر اسلام را که بسیار چشمگیر بود، به ما نشان می دهد. در فرازی از گفتار حضرت علی (ع) در شان اخلاق پیامبر (ص) چنین آمده:«رفتار پیامبر (ص) با همنشینانش چنین بود که دائما خوش رو،خندان، نرم و ملایم بود، هرگز خشن، سنگدل، پرخاشگر، بدزبان،عیبجو و مدیحه گر نبود، هیچ کس از او مایوس نمی شد، و هر کس به در خانه او می آمد، نومید باز نمی گشت، سه چیز را از خود دورکرده بود; مجادله در سخن، پرگویی، و دخالت در کاری که به اومربوط نبود، او کسی را مذمت نمی کرد، و از لغزش های پنهانی مردم جستجو نمی نمود، جز در مواردی که ثواب الهی دارد سخن نمی گفت،در موقع سخن گفتن به قدری گفتارش نفوذ داشت که همه سکوت نموده و سراپا گوش می شدند... .»
فرا رسیدن ماتم جانسوز رحلت کامل ترین انسان، حضرت ختمی مرتبت و شهادت سبط اکبرش حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام را در این روز و هم چنین شهادت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام را درآخر این ماه به فرزند دلبندش حضرت ولی الله الاعظم ارواحنافداه، مقام معظم رهبری و به جهان بشریت، و مسلمانان دنیا وشیعیان و به ویژه امت پاسدار اسلام و پیروان اهل بیت عصمت وطهارت تسلیت عرض می کنیم به این امید که ان شاء الله پیروی ازثقلین را سرلوحه اعمال خود قرار دهیم تا پیامبر و خدای پیامبراز ما خشنود و به شفاعت آن ذوات پاک در روز «وا نفسا» نایل آییم.
به نام خداوندی که انسان ها را ملّت ملّت آفرید تا یکدیگر را بشناسند وآیتی باشد برای آنان که می اندیشند
آلوسی در تفسیرآیه ی 16 سوره فتح می فرمایند: اکراد به شجاعت ودلیری مشهور هستند ومردانی بزرگوار بلکه صحابه هم داشته اند.
بعد از هجرت پیامبر (ص) حضرت جابان کردی از (شهرزور) به مدینه منوره رفت و در آنجا اسلام را قبول فرمود وبه جمع یاران پیامبر پیوست.ومدت زیادی در مدینه ماند و درمجالس پیامبر شرکت و ازهمنشینی وصحبت با آن حضرت کسب فیض نمود . و مانند سایر اصحاب ، احادیث پیامبر را حفظ کردند امّا فقط دو حدیث را روایت کرده است. حضرت میمون پسر حضرت جابان می فرمایند:پدرم از پیامبر حدیث نقل نمی کرد چون می فرمود از پیامبر نقل است که:هر کس به زبان من دروغ ببندد (یعنی حدیثی دروغین را روایت کند) جای او جهنم است.من هم می ترسم به حدیث بیفزایم یا آن را ناقص نقل کنم .
حضرت جابان بعد از یاد گیری احکام شرعی و دستورات اسلام به کردستان باز گشت و خود را به لشکر کسری پادشاه فارس رساند که محافظان مخصوص او 5هزار سرباز کرد بودند چون کسری به کردها اعتماد بیشتری داشت. حضرت جابان این سپاه را به دین اسلام فراخواند و انان نیز خوشبختانه به این برنامه الهی مشرف شدند و مسلمان شدند. وقتی در سال 15 هجری لشکر اسلام به فارس حمله کرد ، سربازان کرد مسلمان به استقبال اصحاب پیامبر رفتند ولشکر اسلام ، کرد وعرب با هم در مقابل لشکر کسری جنگیدند و او را شکست دادند .
حضرت عمر (رض)خلیفه ی مسلمین از روی اعتماد به کردها فرمانروایی دو منطقه از خاک کردستان را به دو کرد مسلمان واگذار نمود . واز برکت حضرت جابان
کردستان ما بدون هیچ جنگی اسلام را پذیرفت و از آن زمان تا به امروز علمایان وعارفان بلند مرتبه ادامه دهنده راه حضرت جابان بوده اند . امثال آنها حضرت صلاح الدین ایوبی بود که بعد از حضرت عمر تنها کسی بود که توانست قدس را از شر یهودیان و مسیحیان رها گرداند .
ملّت کرد باید ادامه دهنده راه حضرت جابان باشند و شرافت و قداست خود را به وسیله ی اسلام محفوظ کنند و مانند سایر اقوام قدر عالمان وآثار برجسته انان را بر خود لازم بدانند و فرهنگ و آداب و رسوم خود را در برابر فرهنگ بیگانگان محفوظ کنند .
{ما ملّت کرد برای اسلام جنگیده ایم وبرای اسلام هم خواهیم جنگید}